جدول جو
جدول جو

معنی کاری شدن - جستجوی لغت در جدول جو

کاری شدن(رِ دَ)
مؤثر افتادن
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(رَ دَ)
شکستن یا سخت آسیب دیدن کمر. به یکی از فقرات پشت عیبی پیدا آمدن از گرانی بار برداشته. آسیبی سخت به کمر رسیدن که سپس راست نتواند ایستاد و باری نتواندبرد. ضعیف و ناتوان و سست شدن از کمر. منحرف شدن مهره های پشت از جای. از کمر سست و ضعیف و علیل و بیمار شدن. شکستن یا عیب ناک شدن از کمر. فالج و بی حس شدن کمر. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) ، مجازاً، ناتوان و سست و مغلوب گردیدن: هزار کرد کمری می شود تا... تعبیری مثلی است یعنی بسی رنج باید برد تا... (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به کمری شود
لغت نامه دهخدا
(کَ دَ)
آمدن از جائی که ندانند، آمدن از دور
لغت نامه دهخدا
تصویری از جاری شدن
تصویر جاری شدن
روانیدن سچیدن روانشدن سرازیر شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از راضی شدن
تصویر راضی شدن
خرسند خواستن خرسند کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بارز شدن
تصویر بارز شدن
پدیدار شدن، نمایان شدن، ظاهر شدن، آشکار شدن
فرهنگ لغت هوشیار
پاپی شدن در امری. اصرار ورزیدن، امریرا دنبال کردن تعقیب کردن، پاپی شدن کسی را. ایراد گرفتن بر او اذیت کردن وی ایذا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سپری شدن
تصویر سپری شدن
بسر رسیدن بپایان بردن تمام شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از طاری شدن
تصویر طاری شدن
آمدن از جایی که ندانند یا از جایی دور
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کمری شدن
تصویر کمری شدن
شکستن یا سخت آسیب دیدن کمر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جاری شدن
تصویر جاری شدن
((شُ دَ))
روان شدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از خارج شدن
تصویر خارج شدن
در شدن
فرهنگ واژه فارسی سره
شایع شدن، منتشر شدن، عارض شدن
فرهنگ واژه مترادف متضاد
تصویری از جاری شدن
تصویر جاری شدن
تدفّقٌ
دیکشنری فارسی به عربی
تصویری از جاری شدن
تصویر جاری شدن
Gush, Stream
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از جاری شدن
تصویر جاری شدن
jaillir, couler
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از جاری شدن
تصویر جاری شدن
литися , текти
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از جاری شدن
تصویر جاری شدن
pulika, kutiririka
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از جاری شدن
تصویر جاری شدن
хлынуть , течь
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از جاری شدن
تصویر جاری شدن
بہنا
دیکشنری فارسی به اردو
تصویری از جاری شدن
تصویر جاری شدن
ঝরে পড়া , প্রবাহিত হওয়া
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از جاری شدن
تصویر جاری شدن
솟아나다 , 흐르다
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از جاری شدن
تصویر جاری شدن
tryszczeć, płynąć
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از جاری شدن
تصویر جاری شدن
噴き出す , 流れる
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از جاری شدن
تصویر جاری شدن
להתפרץ , לזרום
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از جاری شدن
تصویر جاری شدن
बहना , बहना
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از جاری شدن
تصویر جاری شدن
sprudeln, strömen
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از جاری شدن
تصویر جاری شدن
พุ่งออกมา , ไหล
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از جاری شدن
تصویر جاری شدن
stromen
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از جاری شدن
تصویر جاری شدن
brotar, fluir
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از جاری شدن
تصویر جاری شدن
zampillare, scorrere
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از جاری شدن
تصویر جاری شدن
jorrar, fluir
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از جاری شدن
تصویر جاری شدن
涌出 , 流动
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از جاری شدن
تصویر جاری شدن
memancar, mengalir
دیکشنری فارسی به اندونزیایی